همان آلاچیق یا الاچیق است، و اصل کلمه الاچیق همین اله چوب است، چوب به چوق و چیق تصحیف یافته. - امثال: چه زید بپای پیلان اله چوب ترکمانی. رجوع به الاچیق و آلاچیق شود
همان آلاچیق یا الاچیق است، و اصل کلمه الاچیق همین اله چوب است، چوب به چوق و چیق تصحیف یافته. - امثال: چه زید بپای پیلان اله چوب ترکمانی. رجوع به الاچیق و آلاچیق شود
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. دارای 141 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. دارای 141 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نوعی از دویدگی اسب که بکوشش تمام دود چندان که خاک از سم بردارد، یا آن اول دویدن است. (منتهی الارب) (آنندراج). تند دویدن اسب چنانکه خاک را برانگیزد یا از سمهای او آتش بیرون آید و بگفتۀ بعضی آغاز دویدن اسب. (از اقرب الموارد)
نوعی از دویدگی اسب که بکوشش تمام دود چندان که خاک از سم بردارد، یا آن اول دویدن است. (منتهی الارب) (آنندراج). تند دویدن اسب چنانکه خاک را برانگیزد یا از سمهای او آتش بیرون آید و بگفتۀ بعضی آغاز دویدن اسب. (از اقرب الموارد)
سوزنی در دو شعر ذیل این ترکیب را آورده است اما بر معنای آن وقوف نیافتیم: فردات برم به خرفروشان گویم خرکیست نادر و تیر جودانت کنم بنوک برمه در کونت کنم دو دانۀ سیر وانگه دبه چوب ده، بگردن با تو که کند بچوب تقصیر از سوزش کون دوانه گردی زانگونه که در نیابدت تیر. سوزنی. عصایی چون دبه چوبی بکف کرده برآمد خر ز بیماری همی لنگید و می پنداشت رهوارم به خر گفتم تو بی ماری و من بامار اگر خواهی که بیماریت به گردد بخور زین سرخ سر مارم. سوزنی
سوزنی در دو شعر ذیل این ترکیب را آورده است اما بر معنای آن وقوف نیافتیم: فردات برم به خرفروشان گویم خرکیست نادر و تیر جَودانت کنم بنوک برمه در کونت کنم دو دانۀ سیر وانگه دبه چوب ده، بگردن با تو که کند بچوب تقصیر از سوزش کون دوانه گردی زانگونه که در نیابدت تیر. سوزنی. عصایی چون دبه چوبی بکف کرده برآمد خر ز بیماری همی لنگید و می پنداشت رهوارم به خر گفتم تو بی ماری و من بامار اگر خواهی که بیماریت به گردد بخور زین سرخ سر مارم. سوزنی
فنی است از کشتی، و آن عبارت است از کوبیدن پیشانی خود به پیشانی حریف. (فرهنگ فارسی معین) : کلۀ قند به وارفتگی خویش نکوست کله کوب دگران کلۀ مردانۀ اوست. (بنقل فرهنگ فارسی معین)
فنی است از کشتی، و آن عبارت است از کوبیدن پیشانی خود به پیشانی حریف. (فرهنگ فارسی معین) : کلۀ قند به وارفتگی خویش نکوست کله کوب دگران کلۀ مردانۀ اوست. (بنقل فرهنگ فارسی معین)
دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 14500گزی جنوب بابل. هوای آن معتدل و دارای 280 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کلارود و محصول آن برنج، پنبه، نیشکر، غلات، صیفی و کنف است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 14500گزی جنوب بابل. هوای آن معتدل و دارای 280 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کلارود و محصول آن برنج، پنبه، نیشکر، غلات، صیفی و کنف است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)